در سخنرانی آیت ا... مصباح یزدی مطرح شد
ضرورت تفکیک بین علم و فرهنگ
اشاره: در شماره پیشین، بخش نخست گزیدهای از سخنانآیتا... مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری که در تاریخ 1/7/87 بیان شده است، تقدیم حضورتان شد. اینک بخش دوم و پایانی آن پیشروی شماست.
تفکیک بین علم و فرهنگ
چه فرد و چه جامعه اگر برای خود هویت، شخصیت و اصالتی قائل نباشند و سریع با دیدن هر جذابیت و امتیازی تابع دیگران و همرنگ جماعت شوند، هیچگاه رشد نخواهند کرد و همواره دنبالهرو دیگران خواهند بود. انسان باید عقل خود را به کار بگیرد تا ببیند که چه کاری درست و چه کاری نادرست است. این که چون همه یک کاری را انجام میدهند، پس ما نیز باید آن کار را انجام دهیم، اصلاً دلیل عقلی نیست. پیش از انقلاب نگاه بیشتر جامعه به غرب بود؛ در لباس، در شکل، در خانهسازی، در سایر مسایل زندگی و حتی سیاست نگاه جامعه و حاکمان آن به غرب دوخته شده بود. تا جایی که برخی روشنفکران میگفتند: «ما وقتی سعادتمند میشویم که از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم»! این تعبیر از تقیزاده، سیاستمدار و روشنفکر معروف آن زمان است. امروز نیز با برخی الفاظ همان فکر را مطرح میکنند. ممکن است با صراحت نگویند ولی در دل همین مطلب را آرزو میکنند. بیگانگان که برتریهای ظاهری دارند، در همه چیز الگو میشوند. باید بین علم و فرهنگ تفکیک قائل شد. اسلام به آموختن علم تأکید فراوانی دارد. «اطلُبُوا العِلمَ وَ لَو بِالصِّین» اسلام میگوید تا دورترین نقاط عالم، اگر علمی را میشود بهدست آورد، بروید و بیاموزید. اما آموختن علم به این معنا نیست که فرهنگ غلط آنها را بپذیرند. پس از انقلاب، یکی از تصورات غلط روشنفکران این بوده و هست، که، تمدن و فرهنگ را غیر قابل تفکیک میدانند. خیال میکنند اگر جامعهای علم و صنعت غربی را بخواهد باید فرهنگ غربی را نیز بپذیرد، اگر جامعهای میخواهد فرهنگ بومیخود را حفظ کند باید از علم و صنعت غربی چشم پوشی کند و علم و صنعت غرب با فرهنگ آن همراه است. این مطلب را به دروغ القاء میکنند؛ در حالی که این گونه نیست. علم و صنعت را میتوان با حفظ فرهنگ بومیو دینی آموخت. بسیاری از کشورهای شرقی هنوز که هنوز است، آداب و رسوم و لباس سنتی خود را حفظ کردهاند و از ما نیز هم در صنعت و هم در علم؛ پیشرفتهتر و توسعه یافتهتر هستند. علم را باید از هر کسی فرا گرفت؛ اما فرهنگ غلط را باید نفی کرد. البته اگر فرهنگ صحیح الهی باشد، حتما اسلام آن را میپذیرد.
فقدان هویت و اندیشهی مستقل
یکی از عوامل انحرافات اعتقادی انسان، چشم دوختن به برتریهای مادی دیگران و خودباختگی و تقلید کورکورانه از آنهاست. ما بسیاری از میراثهای گذشته خود را زمانی میپذیریم و قبول میکنیم که از سوی غربیها گفته شود. تا زمانی که مهر تایید غربیها بر پای مطلبی نباشد آن را نمیپذیریم؛ این یعنی «بیهویتی». بیهویتی منشأ بسیاری از مفاسد از جمله انحراف در عقاید و دین است.
عامل دیگر، ضعیف بودن مردم در مسائل عقلی و استدلال قوی است. حتی بزرگانی که عمری را در مسائل عقلی سپری کردهاند، گاهی در استدلالات اشتباه میکنند. معلوم میشود حتی فیلسوفی که سی یا چهل سال عمر خود را در فلسفه و استدلالات عقلی گذرانده، ممکن است اشتباه نماید، چه رسد به عموم مردم که اصلا با استدلال عقلی و فلسفی آشنایی ندارند. در خیلی از امور انسان اشتباه میکند. خدا در قرآن فرموده است که اکثریت مردم عقل خود را به کار نمیگیرند: «ا‡َکثَرُهُم لا یَعقِلُونَ» برای این که شرایط زندگی افراد اجازه نمیدهد در مسایل عقلی متخصص شوند و بتوانند استدلالات صحیح را از غلط تشخیص دهند.
مغالطه؛ اساس تبلیغات نوین
بسیاری از مردم، تحت تاثیر مغالطات واقع میشوند. ممکن است کسی حرفی بگوید و دلیلی نیز برای آن بیاورد، ولی آن دلیل مغالطه بوده و از نظر منطقی، ریشه محکمی نداشته باشد؛ اما ظاهر فریبنده آن مغالطه مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. بسیاری از سخنان و نظرات اجتماعی و سیاسی اینگونه است. متأسفانه در دنیای کنونی پایه و اساس تبلیغات به ویژه در رسانهها براساس مغالطه است. برای آن که انسان از مغالطات مصون باشد، یا باید قدرت عقلی خود را تقویت نموده و در مسائل عقلی و فلسفی تبحر و تخصص پیدا کند و یا از متخصصان مورد اعتماد و حکیمان الهی، بهره گیرد. همه عقلای عالم در زندگی هر گاه بخواهند چیزی را که نمیدانند، دانسته و فرا بگیرند، به کارشناس مورد اعتماد مراجعه میکنند؛ نمونه آن رفتن به نزد پزشک است. بیشتر مردم جامعه پیش از آنکه به افراد قابل اعتماد مراجعه نمایند؛ تحت تاثیر گفتگوهای عادی و مغالطات قرار گرفته و با تبلیغات غلط، دچار انحرافات فکری میشوند. قرآن به این نکته بسیار توجه کرده است.
دشواری تشخیص سخن درست
آنهایی که میخواهند با تبلیغات خود، ما را جذب نمایند به آیهای از قرآن تمسک نموده و از آن سوء استفاده میکنند، این نیز نوعی تبلیغات غلط است «فَبَشِّر عِبادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ ا‡َحسَنَهُ» بعضی این آیه را اینگونه معنا میکنند که همه باید همه حرفها را گوش کنند و به هر کدام که بهتر است، عمل کنند. بر فرض صحیح بودن این معنا، آیا نباید تشخیص دهید که کدام اَحسن و بهتر است. اگر کسی استدلال غلطی را به شکل زیبایی تحویل دهد، از کجا میتوان فهمید که این استدلال درست است یا غلط؟اگر دیدید کسانی نسبت به مسائل دینی و اعتقادات دینی با زبان استهزاء و مسخره سخن میگویند، و دین شما را مسخره نموده و بدگویی میکنند، با آنان همنشین نشوید. دیگر اینجا نمیشود گفت: باید ببینیم که چه میگویند وقتی باید بشنویم و گوش بسپاریم که بتوانیم استدلال غلط و صحیح را از هم تشخیص دهیم؛ زمانی مجازیم همه چیز را بشنویم که قدرت تعقل و فکر و استدلال داشته باشیم. عموم مردم این قدرت را ندارند و از همین رو اگر سخنی که خوش ظاهر و جذاب باشد را بشنوند، تحت تأثیر قرار میگیرند.
شیطان؛ استاد شبههافکنان
کار شیطان، القای سخنان زیبا به پیروان خود است. شیطان به پیروان و تابعین خویش یاد میدهد که چگونه برای فریب مردم سخنان زیبا و جذاب بگویند. مردم نیز به سخنان زیبا گوش میکنند و فریب میخورند. قرآن میگوید به سخنی گوش ندهید، نمیگوید بروید گوش بدهید. میگوید: هنگامیکه کافران و مسخره کنندگان، از دین خدا انتقاد و شبههافکنی میکنند، به سخنان آنان گوش فرا ندهید. اگر سخنان آنان را بشنوید: شما هم مثل آنها خواهید شد. بعد میفرماید اگر انسان مؤمن غیر کارشناس در جلسه و محفل آنها شرکت نموده و به حرفهای آنها گوش دهد، آهسته آهسته اهل نفاق شده و همنشین کافرین در جهنم خواهد شد.
نه سخن کافران بشنو، نه با آنان بنشین!
در سوره انعام خطاب به پیغمبر(ص) گفته شده که از همنشینی با شبههافکن پرهیز کنند. این خطاب به پیغمبر(ص) برای آن است که ما استفاده کنیم، چرا که شأن پیغمبر اکرم(ص) بالاتر از اینهاست، پیغمبر(ص) عاقلترین عقلا بود و بهتر از همه میفهمید که چه مطلبی درست است و چه مطلبی غلط. اما آیه برای تعلیم به دیگران در قالب خطاب به پیغمبر(ص) آمده است. سپس میفرماید اگر شیطان باعث فراموشی شد و با آنان نشستی، هرگاه که دستور خدا را به یاد آوردی از جا برخیز وقتی خدا به پیغمبر(ص) این گونه میگوید، به دیگر افراد عادی چه باید بگوید؟ برخی میگویند در این صورت آزادی فکر نیست! این درست مثل توصیه پزشک است که میگوید در کنار کسی که بیمار است، نباید نشست و از غذایی که خورده نباید استفاده کرد تا میکروب به دیگران سرایت نکند؛ این محدودیت یعنی عدم آزادی؟! سخن شبههافکن نیز بیماری و خطرناک و مسمومیت است؛ اگر انسان میتواند خود را کنترل کرده و مصونیت پیدا کند، اشکالی ندارد؛ اما اگر نمیتواند، در معرض سرایت بیماری است. اگر بخواهیم از بیماری مصونیت پیدا کرده و از انحراف در توحید و شک در دین حفظ شویم باید با منحرفین معاشرت نکنیم؛ مگر آن که عالم شویم و بتوانیم جواب شبهههای آنها را بدهیم؛ آن وقت نه تنها باید سخن آنان را بشنویم بلکه، باید دست آنها را گرفته و نجات داده و آنها را راهنمایی کنیم.